کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

مموشی مامان وبابا

کیانا 2

1390/11/16 10:11
نویسنده : مامان سمیرا
367 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام به همه گلهایی که به وبلاگ کیانا جونم سر می زنن.

جونم واستون بگه که ٥شنبه گذشته مهمونی داشتم وعمه جونی و عروسش و عموها ی کیانا و مامانی

و بابایی کیانا رو واسه شام دعوت کرده بودم .البته مناسبتش ورود عروس جدید عمه جونی به خونواده

بود و همچنین تولد بابای کیانا .

خلاصه حسابی از روز قبل مشغول تهیه و تدارک مهمونی بودیم .عمه جونی هم چون می دونست که

کیانا خانم شیطونی می کنه و نمی گذاره کارامو انجام بدم ،اومد و کلی بهم کمک کرد .واقعاًدستش درد

نکنه .

کیانا خانم هم اون شب حسابی با امیرعلی (پسر عموش )بازی کرد .هم خودش خسته شد و هم

امیرعلی رو از پا انداخت .فقط حیف که بابایی کیانا اون شب حالش زیاد خوب نبود و نتونست بیاد.

بهر حال مهمونی ما هم به خوبی برگزار شد و واقعاًخوش گذشت .جای خاله جونیهاو دایی و مامانی و

بابایی کیانا که تهران نیستن ،والبته جای هانیه عزیز (دختر عمه کیانا)هم واقعاً خالی بود.از همین جا

به همشون سلام می کنم و روی ماهشون رو می بوسم .مخصوصاًسهیل عزیزو دختر خاله های وروجک

کیانا.kiss.gif

بعد مهمونی کیانا قیامتی به پا کرد که نگو ونپرس ...بچه از خستگی خوابش نمی برد و حسابی گریه

کرد و با گریه بالاخره خوابش بردgirl_cray2.gif...ما هم یه نفس راحت کشیدیم ...

این هم از شب مهمونی ...

خوشگل مامان

تو الان توی ٢٠ماهگی خیلی شیرین تر شدی .یکی از عادتهایی که از خیلی وقت پیش داری اینه که

همیشه باید هردو دستت پر باشه .مثلاًوقتی بهت سیب زمینی می دم که بخوری ،اول با دست چپت

یه دونه برمی داری بعد شروع می کنی با دست راستت به خوردن .وقتی تموم شد ،اون وقت ذخیره

دست چپت رو می خوری .

من این عادتت رو خیلی دوست دارم وامیدوارم همیشه حواست به پس انداز کردن باشه تا در آینده

و برای روزهای مبادا نگران چیزی نباشی و راه پس انداز کردن رو از حالا یاد بگیری عسلم ...

یه عادت دیگه ای که داری و این یکی رو نمی پسندم ،اینه که هر موقع عمه یا مامانی یا خاله ترانه

می آن خونمون جوراباشون رو در می آری و می گی پای تو بکنن.البته خیلی بانمک می شی ها .ولی

در کل کار خوبی نیست .امیدوارم از سرت بیفته ...منتظر

این هفته قراربود روز در میون برم سر کار ولی خوب قسمت نشدو همچنان در خدمت کیانا جونم به صورت

تمام وقت هستم تا ببینم سال آینده چی می شه .

روزها تند وتند می گذرند و به روهای زیبای بهار نزدیک ونزدیکتر می شیم .دیگه باید کم کم خونه تکونی رو

آغاز کنیم .

البته اگه شیطونیهای دخملی بذاره ...

 دخملی و گل سرهایش

این روزها کیانا خانم سعی می کنه هر کلمه ای که ما می گیم رو تکرار کنه .

به کوکوپوپس می گه گیبو

وقتی عصبانی می شه داد می زنه و می گه آبی آبی

که واقعاًنمی فهمم یعنی چی ؟

سلام رو هم تازه یاد گرفته .وقتی باباش از در می آد کلی ذوق زده می شه و دور اتاق می چرخه . البته

مدل ذوق کردنش همینه که دور خونه می چرخه و هر چی روی مبلها باشه می اندازه وسط .

هر موقع کار خرابی می کنه دستشو به پوشکش می گیره و می گه پی پی

تازگیها هم نافش رو کشف کرده و وقتی می خوام عوضش کنم دست به نافش می زنه و می گه

نااااااااااف

خلاصه نانازمون همونطور که شیرین تر می شه شیطونتر و خطرناکتر هم میشه .تا ازش غافل می شم

می بینم نشسته روی میز.

چند شب پیش به باباش گیرداده بود که بگذار من دندونتو مسواک کنم .به همین  دلیل هم باباش یه

مسواک خوشگل واسش خرید که کلی ذوق کرد.حالا هر موقع مسواکشو می دم دستش شروع

می کنه به مسواک زدن .البته خداکنه همیشه ذوق مسواک زدن داشته باشه ...

الانم یه ده دقیقه ای هست بیدار شده و می گه شیر

یعنی شیر بده ...خوب فعلاًتا یه فرصت دیگه بدرود ...بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

سانی
16 بهمن 90 10:20
ان شاله که کیانا خانوم خوشگل همیشه شاد و سلامت باشه....


مرسی عزیزم ...همچنین شما
[جوجه نارنجی ما
17 بهمن 90 15:15
قربونت برم با اون همه گل سر عزیزممممممممممم