کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه سن داره

مموشی مامان وبابا

کیانا11

با عرض سلام و پوزش از این همه غیبت که داشتم ....واقعاًاین دفعه حسابی تنبلی کردم .البته یه خوردشو حق داشتم .چون بعد از نوشتن مطلب آخرم ،یه سفر ناگهانی و بدون آمادگی واسمون پیش اومد و با اجازتون همراه خاله سمیه و عمو پویا که واسه ماموریت اداری اومده بودن تهران ،ماهم یه دفعه وبدون برنامه ریزی قبلی راهی بجنورد شدیم و قسمت شد که در جشن تولد دوسالگی دو قلو ها حضور داشته باشیم ...بله ...والبته حسابی بهمون خوش گذشت و از همه بیشتر به خاطر ورود نی نی دایی رضا جون یعنی آرشیدای عزیزمون ،خوشحال شدیم که با ورود ما به بجنورد نی نی دایی هم رسید و ما تونستیم روی ماهش رو ببینیم و کلی ذوق کنیم ... کیانا جونم هم خیلی خیلی تو این سفر بهش خوش گذشت ....
26 ارديبهشت 1392

کیانا10

با سلام به همه دوستای گلم می دونم که ایندفعه غیبتم خیلی طولانی بود.ولی واقعاًبنده تقصیری ندارم .با این سرعت کم اینترنت واقعاًکلافه می شم . کم کم باید فکر یه ADSLباشم .اینطوری اصلاًنمی تونم حتی یه عکس بذارم . بهر حال عذر بنده رو بپذیرین .یه دلیل دیگه هم که کیانا خانم هستش که روز بروز داه شیطونتر می شه و وقتی واسه این کارا نمی مونه ... دختر گلم آخر پاییز دو سال و نیمش شد و من اصلاً نمی تونم باور کنم ...تا چشم رو هم می گذاریم عمرمون می ره . عسل مامان الان اینقدر شیرین زبون شده که حد نداره .هر جا می ریم گل مجلسه .حسابی خودش رو واسه همه لوس می کنه .مخصوصاًواسه عمه جونش ... حرفهایی می زنه که واقعاًاز شنیدنشون می خوام شاخ در بیا...
28 بهمن 1391

کیانا9

  باعرض سلام و عرض معذرت خوهی خدمت همه خاله ها و دوستای گلم فکر کنم یه دو ماهی هست که نتونستم وبلاگ مموشی رو بروز کنم ... توی این دوماه یه سفر به یادموندنی به شهر تاریخی یزد در تاریخ ٢٧مردادماه داشتیم که واقعاًجای همتون خالی بود... به سه تاییمون خیلی خیلی خوش گذشت .از همه جابهتر و زیباتر هتل محل اقامتمون به نام هتل مشیرالممالک بود که یه هتل کاملاًسنتی بود .کیانا جونم عاشق فضای با صفا و دلنشینش شده بود. فقط تنها چیزی که کیانا رو ناراحت می کرد دوتا کاسکو ی خوشگل بودند که هر موقع یکی سربسرشون می گذاشت با صدای خیلی بلند جیغ می کشیدندکه دخملی حسابی ازشون می ترسید. ولی واقعاًبهمون خوش گذشت . یه اتفاق خوبی که تو این دوماهه اف...
25 بهمن 1391

کیانا8

با سلام به همه شما دوستای خوبم و آرزوی قبولی طاعاتتون راستش دلیل غیبتم تو این چند هفته این بود که می خواستم اول دخملی رو ببریم آتلیه و بعد از آماده شدن عکسها بیام تو سایت و واستون یه دفعه دست پر بیام . بله ...بالاخره بعد از دوسال کیانا خانم رو در تاریخ ٥مردادسال ١٣٩١بردیم آتلیه و عکسهای خیلی قشنگی از عسلمون گرفتیم .البته عکسهای سه تایی هم زیاد گرفتیم که واقعاً قشنگ شده. راستش اصلاًفکر نمی کردم کیانا خانم بگذاره ازش اینقدر راحت عکس بگیریم ولی خدارو شکر اینقدر دخترم خانمی کرد که نگو... تازه خیلی جاها خودش ژست هم می گرفت بدون اینکه ما بهش بگیم .البته از یه هفته قبل بنده ذهنش رو آماده کرده بودم ... خلاصه این جریان هم به خوبی &n...
11 شهريور 1391

کیانا7

با سلام به همه شما دوستای گلم تو این چند هفته ای که غیبت داشتم ،یه دو سه تا مهمونی با دخملی رفتیم که جای شما خالی ، ای ...خوش گذشت . البته از وقتی که کیانا خانم راه افتاده و شیطونتر شده مهمونی رفتن هم کمی سخت تر شده . سه هفته پیش بود که رفتیم تولد خواهر زاده دوست بابامیرتاش .٣سالش شده بود .کیانا کلی ذوق کرد که رفته تولد .روی میز کلی هله هوله از جمله چیپس و پفک گذاشته بودند. کیانا جونی هم از اونجایی که توی خونه اصلاًاز این خبرها نیست ،حسابی از فرصت استفاده کرد و دلی از عزا درآورد.هی می رفت وسط سالن و یه قر می دادو بعد یه پفک نوش جان می کرد .دوباره که پفکش تموم می شد یه قرو بعد یه پفک دیگه ...الهی که فداش بشم من ... اما بچم ...
25 تير 1391

تولدت مبارک عسلم

عزیز دل مامان دومین سالگرد حضورت رو به خونه قلبمون از ته دلم تبریک می گم ... عروسکم وجود نازنینت توی خونه کوچک ما یه دنیا عشق و شور زندگی هدیه آورده ...الهی که هر سال که می گذره با حضور قشنگ و شیرین تو واسمون لذتبخش تر از قبل بشه . عزیز دلم امسال دومین سالیه که چشمهای قشنگت رو دارم ...لبهای سرخ و کوچولوت که پر از ترنم عشق و شورو هیجان زندگیه ... عسلم  امیدوارم تا همیشه در کنار هم با صدای خنده های شیرینت هوای زلال زندگی رو نفس بکشیم.... کیانا جونم  بدون که تا ابد با تو و در کنارت هستیم و هیچوقت نمی گذاریم حتی واسه یه لحظه حس کنی که  تنها هستی ...همیش...
10 تير 1391

کیانا6

سلام ...سلام ...هزارتا سلام ...به اندازه تمام روزهایی که غیبت داشتم سلام ...این دفعه واقعاً شرمنده شدم .چون خیلی خیلی دیر کردم .راستش تقصیری هم نداشتم .یه بار دوهفته پیش اومدم با حوصله مطلب نوشتم ولی وقتی خواستم ذخیره کنم ،چشمتون روز بد نبینه ...یهو اینترنت قطع شد ... حسابی شوکه شدم .چون واقعاًحال اینکه دوباره بنویسم رو نداشتم . بهر حال تو این چند هفته حسابی سرمون شلوغ بود .کیانا جونی هم خیلی شیطونتر و البته شیرینتر شده و تقریباً حرف می زنه و می تونه حتی شعر هم بخونه . شعری که یاد گرفته بدون کمک بخونه شعریه که وقتی بچه بودیم می خوندیم "گل همه رنگش خویه... بچه زرنگش خوبه..."والی آخر از شیطنتهای دیگه خانم باید بگم که حدود ...
2 تير 1391

کیانا5

باسلام به خاله هاو تمام دوستانی که به من ونی نی سر می زنن... عرض به خدمتتون که این روزها خیلی وقت ندارم که بیام ومطلب بنویسم .آخه دوهفته دیگه اگه خدا بخواد عروسی پسرعمه کیاناست که در واقع پسر عموی بنده هم می شه و ما همه مشغول تهیه تدارکات عروسی هستیم . کیانا جونم هم که ماشالاش باشه حسابی شیطون شده و یه لحظه هم آروم نمی شینه ... خلاصه حسابی سرم شلوغه . حدود دوهفته پیش من و عمه جونی کیانا رفته بودیم مثلاًلباس واسه عروسی ببینیم .کیانا رو هم گذاشتیم پیش بابامیرتاش.اما هنوز دوساعت نشده بود که باباجون از دست دخملی و شیطونیهاش خسته شد و زنگ زد که زود باشین بیاین که داره منو می کشه ... وما دست از پا درازتر برگشتیم .وقتی اومدم خو...
8 خرداد 1391

سال نو مبارک

سلام ...سلام ...صد تا سلام و مبارک باد به همه گلهایی که به کلبه مموشی سر می زنن. بهار با همه قشنگیهاش از راه رسید و دوباره طبیعت رو سبز پوش کرد...دوباره درختها از خواب زمستونی بیدارشدندو ندای سبز رویش سر دادند... امیدوارم سال جدید واسه همه ایرونیهای عزیز سالی پراز عشق ،محبت ،سلامتی و شادی باشه . امیدوارم تواین سال جدید هیچوقت غم نبینین و فقط و فقط بخندین ...امیدوارم ... راستش کیاناجونم یه هفته قبل از عید متاسفانه بدجوری سرماخورد .دخترم تا اومد به محیط مهد کودک عادت کنه تب کرد و سرما خورد و روز عید هم سرما خورده بود . روز اول عید همه ما طبق روال هر سال اول رفتیم خونه مامانی کیانا و همه اونجا بودند .کیانا جونم حسابی با پسر عموش...
26 فروردين 1391