کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

مموشی مامان وبابا

کیانادر 19ماهگی

1390/11/5 13:35
نویسنده : مامان سمیرا
344 بازدید
اشتراک گذاری

طلای مامان وبابا

دخترم

تو توی 18ماهگیت تونستی چند تا کلمه رو به خوبی ادا کنی ومن و بابارو خوشحالتر کنی .

دایره لغات کیانا جونم در 18ماهگی و١٩ماهگی

جوجو        بابا      عمه    عمو   آپ(همون آب)     گل     الو    خاله    دالی     موس(همون موز)

ماما      گاشگ(همون قاشق )      بای بای      بوس    چار(عدد 4)    بن(عدد5)   سیگید(منظور سیبه )   

گشنگ(یعنی قشنگ )    ماشی(منظورهمون ماشینه )   آش    بله   نه  

عسل مامان یه سری کلمه های نامفهوم هم می گه که فقط خودش معنیش رو می فهمه ...

تازگیها هم گوشی تلفن یا موبایل رو که برمی داره شروع می کنه به الو گفتن .بعد هم ادای مارو

در می آره و حرف می زنه .نمی دونین چقدر ذوق می کنیم وقتی هرروز یه چیز جدید یاد می گیره .

البته فضولیهاش هم بیشتر وبیشتر می شه .هر موقع هم که من یا باباش می خوایم بهش اخم کنیم

یا دعواش کنیم ،شروع می کنه به پرت کردن حواسمون وحسابی خود شیرینی می کنه که واقعاًروی

مارو کم می کنه وبه جای اینکه دعواش کنیم ،خندمون کی گیره .منتظر

نازنینم

وقتی حرف می زنی و با اون لبای کوچولو ت منو صدا می کنی انگار تموم دنیا رو بهم دادن .

هر وقت یه لباس خوشگل تنت می کنم و گل سر به موهات می زنم ،فوری می ری به باباجونی نشون

می دی و با اون صدای خوشگلت می گی :گشنگ 

اول این ماه آخرین واکسنت رو زدی وبالاخره تا ٦سالگیت خلاص شدیم .ولی این سری بدجوری تب کردی گلم

تا دوروز دستت ورم داشت ...آره شب یلدای ما امسال زیاد جالب نبود .چون دخملی واکسن زده بود ...

الانم یه دو سه هفته ای هست که به خاطر اینکه دندونای کرسیت دارن در می آن ،همش بی تابی

می کنی و گوشت رو می گیری .الهی فدات بشم که اینقدر باید اذیت شی مامانی ...

چند شب هم که نیمه های شب با گریه بیدار شدی و کلی بی تابی کردی .

تازگیها وقتی توی تلویزیون هاپو می بینی می گی :هاپ هاپ

صدای پیشی و کلاغ رو هم می تونی تقلید کنی .

هنوزم واسه غذا خوردنت باید کلی حرص بخورم .خیلی بد غذا هستی .قطره آهنت رو هم یه روز خوب

می خوری ،یه روز بد

عاشق آب بازی توی حموم هستی ...وقتی می ری تو آب دلت نمی خواد بیای بیرون عسلم ...

 

کیاناعشق آب بازی

 دیروز یعنی روز ٥شنبه ٢٩دیماه،با عمه جونی کیانا رفتیم فروشگاه یاس تو هفت تیرو خرید کردیم .

کیانا خانم هم توی چرخ خرید نشسته بودو ذوق می کرد ..

بعد هم یه سره به عمه بنده خدا دستور

می داد که از پله برقی بره بالا و دو باره بیارتش پایین .حسابی عمه رو خسته کرد.ولی عاشق چرخ

خریده .وقتی برگشتیم از خستگی تا شیر خورد ،خوابید .

آره این هم خلاصه ای از وقایع ١٩ماهگی کیانا خانم .البته این رو هم اضافه کنم که دیشب ساعت ٢نیمه

شب بیدار شدو کلی گریه کرد بعدش هم حسابی بازی کرد واذیتمون کرد وباعث شد من وباباش از

شدت خستگی ،روز بعد تا ساعت ١١بخوابیم و از کارو زندگی بیافتیم وبه جای قورمه سبزی ،دمی باقالی

نوش جان کنیم ...

امروز هم ١٩ماهگی ناناز تموم شدو رفت توی ٢٠ماهگی .

عروسکم

امیدوارم باقی

روزهای زندگیت پر از شادی باشه .فعلاً بدرود .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

جوجه نارنجی ما
1 بهمن 90 15:35
19 ماهگیت مبارک جوجه خاله.الهی فدات بشم که نمیتونیم شیرین کاریهاتو ببینیم ایشالا اگه قسمت شد واسه عید با نیکا جون میایم پیشت .بوسسسسسسس


مامان سمیه
5 بهمن 90 23:38
سلام خاله جون . 19 ماهگیت مبارک الهی قربونت بشم دلم واست یه ذره شده دوست دارم صدای ماهتو بشنوم ولی هروقت زنگ می زنم فقط گوش میدی و واسه خاله حرف نمی زنی . دوست دارمممممممممممممممممممممم. بوس


سلام خاله جونی ...ما هم دلمون تنگ شده .دو قلوها رو ببوس .بای